یکم:فرصت یکماهه ایزد یکتا رو به اتمام است، خوشا آنان که کمال بهره را از این میهمانی بردند...
دوم:علت تاخیر در نوشتن چیزهای با ربط و بی ربط به محلات در این وبلاگ این است که هنوز انگشت حیرت در دهانمان مانده است که آنقدر مهم شده ایم که مورد محبت دادستانی کل کشور قرار گرفته ایم و نسخه اول وبلاگ فیلتر شده است، و چون انگشت در دهان مانده ایم امکان تایپ نداریم! الان هم تایپ نمیکنیم بلکه مثل داوطلبان معلول کنکور، با صدای بلند میخوانیم تا کاتب مان بنگارد.
سوم:اگر در ماه رمضان در شهر دوری زده باشید که زدید، یک نکته کاملا به چشم میامد، بنرهای تبلیغی برنامه های مختلف مذهبی در انواع و اقسام مختلف در هیات های فراوان و اسامی گاه خاصی که تا به حال نشنیده ایم.
مرحبا به شهر دار المومنین ما که این همه هیات دارد!!! بگذریم که بعضی از این هیات ها پاتوق هایی برای چه و چه هستند و برخی گرایش های ضد انقلابی و ضد ولایتی و... دارند و....، اصلا بگذریم
چهارم:پای منبر حجج اسلام روحانیت محترم شهر شنیده ایم که هر کس سنت حسنه ای را طراحی و اجرا کند تا آن سنت برپاست از ثوابش بهره میبرد، و امسال در این ماه سنت حسنه زیبایی طراحی و اجرا شد. تعدادی جوان با ایده ای نو و البته با هماهنگی روحانیون خوش فکر شهر مراسم احیاء شب ها جمعه را ترتیب دادند. احیا در شب جمعه ماه رمضان با برنامه ای که از قبل برای آن فکر و تدبیر شده است و البته پذیرایی سحر که در نوع خود در محلات بی نظیر است.
پنجم:داستان آسیب شناسی هیات های مذهبی و ولایی محلات داستان پر غصه ای است، این که این اختلاف ها و برخوردهای دون شأن برخی با دیگر بچه مذهبی ها و در یک کلام عدم تحمل و مدارای با خودی ها عاقبت به کجا ختم خواهد شد الله اعلم. اینکه چه کسی یا کسانی یا مسوولینی یا روحانیونی چقدر در این خسارت ها سهیم اند و مقصر این هم بماند که تشخیصش کار از ما بهتران و بزرگترهاست. اما یک چیز معلوم است، انگار هیچ کس خود را موظف نمیبیند که از کار خوب و فرهنگی حمایت کند. البته آن که کار را انجام میدهد باید برای خدا انجام دهد و نه چیز دیگری اما این ربطی به وظیفه دیگران ندارد انشاالله مسوولین شهر از این اقدام حمایت کرده اند و ما بی خبریم انشاالله دیگر هیاتی ها هم در آن شرکت کرده اند و ما بی خبریم انشاالله خیّرین شهر در تامین مخارج آن اقدام کرده اند و ما بی خبریم، انشاالله!
اما در فضای سایبری و سایت ها و وبلاگ ها هیچ خبری نیست و من ضمن گلایه از همه نیمچه فعالان فضای سایبر محلات به نوبه خود از این سنت حسنه به شدت تقدیر و تشکر میکنم. طراحی و اجرای چنین فکری در چنین شهری جسارت میخواهد که صدبار باید خدار ا ستود که در بچه حزب اللهی های محلات رویت شده است. بگذریم که در کیفیت برنامه هم حرف مهمی برای گفتن داشتند و برنامه خوبی تدارک دیدند و شنیدم از برخی از شرکت کنندگانی که این مراسم را از مراسم احیای برخی مساجد مشهور شهر با حال تر دیده بودند. اجرتان با میزبان این ماه میهمانی.
ششم:دوستان جوان و محترمی که چنین کاری را ترتیب دادید و حتی در بنرهای خود اسم و نامی از هیات و عنوان خود نیاوردید شما را به خدا مراقب باشید که دام ابلیس های جنی و انسی همیشه در سر راه گسترده است.
هفتم:اتفاق مبارک دیگری نیز در شهر رخ داد، سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا رضا مقدسی در دو برنامه مجزا. ما ایرانی ها در سوزاندن سرمایه هایمان بسیار متبحریم. با هرچه انتقاد از ایشان به درست و غلط – تاکید میکنم به درست و غلط – مطرح است اما وزانت علمی و جایگاهی ایشان قابل انکار نیست. چه خوب که ایشان به صحنه مسائل شهر بازگشته اند و چه بد که چنین اتفاقی دیر رخ داد.
پانوشت: شبهای دهه آخر ماه مبارک رمضان شبهای بسیار پر برکتی هستند از دست ندهید و ما را هم از دعا فراموش نکنید
التماس نوشت: خطابم با شما بچه مذهبی هاست، التماسم از شماست، کمی تحمل و مدارا را تمرین کنید، همین.
همه در برابر قانون برابرند ولی بعضی ها برابرترند!!!
روزی روزگاری تو یه سرزمین بزرگ و قشنگی مردمی زندگی میکردند که به مقاومت و پولادزرهی مشهور شده بودند. این شهرتشون بی دلیل نبود، آخه اونا فرمانروای ظالمشون را بیرون کرده بودن، سالها در برابر همسایه متجاوزشون دفاع کرده بودن و.... اما این وسط یه عده دچار تحولات و توهمات عجیبی شدن، مسابقه مصرف گرایی به جای تولید شروع شد اما همچنان این مردم پولادزره با چشم بصیرت خود ماجرا را تعقیب میکرد...
اصلا این داستان را ولش کنید شما که تا آخرش را بهتر از من بلدید. میرم سر آخر قصه؛ خلاصه و مفید: در ایران همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها(1). بعله شما میتونین یه وبلاگ یا سایت پر از حرف های بیخود داشته باشید، یا یه وبلاگ پر از حرف های عاشقانه و درد دل های اشک درآور، یا یه وبلاگ پر از انتقاد سازنده(2) از نظام، یا نشر خاطرات و سخنرانی های فلان مسوول سابق به شکلی که خوراک تبلیغاتی دوستان اونور آبی همیشه فراهم باشه، یا سایتی که شایعاتی به عظمت منظومه شمسی تولید و منتشر میکنه یا.... اما اگه خواستید یه وبلاگ با نگاه بسیجی و بچه حزب اللهی اون هم در حد مسائل مهم یه شهرستان کوچیک نه یه استان و نه مسائل کلان کشوری، داشته باشید بهتره خیلی به اش دل نبندید، چون چشمان بیدار دادستانی کل کشور همیشه مراقب و در کمین تحرکات شماست.
جزیره مجنون احتمالا چون به این نکته توجه نداشت و مطالب خلاف امنیت کشور، خلاف مصالح عمومی کشور، خلاف عفت عمومی، خلاف مبانی شرع مقدس اسلام و... منتشر میکرد، به دستور دادستانی کل کشور فیلتر شد.
این نوشته صرفا جهت اطلاع آنهایی است که همراه ما بودند چه با تشویق و پیشنهاد چه با فحش و بد و بیراه و همچنین صرفا جهت اطلاع دادستانی محترم کل کشور که این وبلاگ نسخه ای هم در پارسی بلاگ دارد و آماده فیلتر شدن.
در پایان دوباره جمله شهید آوینی را تکرا میکنم که
در ایران همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها
و البته این جمله حکیمانه را بدان اضافه میکنم که
همه در برابر قانون برابرند ولی بعضی ها برابرترند!!!(3)
پانوشت
(1) خدا رحمت کنه سید شهیدان قلم را که شجاعت بیان چنین جمله ای را داشت!
(2) منظور از سازنده همون سیاه نمایی و دروغ بافی و مانند اونه
(3) از همه دوستان حلالیت طلبیده و تقاضای غفران الهی دارم!!
بالاخره با فشارهای وارده از هرسو، اکبر آقا و عفت خانم توانستند مهدی جون را آزاد کنند. تماس های دمادم اکبرآقا با همه جا،این ور ،اون ور،عربدههای عفت خانم و فحاشی های جنابشان اثر کرد.
فارغ از همه نظریاتی که در این خصوص داده شده، یک مطلب حائز اهمیت است و آن عدم دلسردی نیروهای انقلاب است. بالاخره تبعیض و فساد بوده،هست و خواهد بود.آنچه مهم است،عزم راسخ نیروهای انقلابی و حزب اللهی است که با این قصورها یا تقصیرها از میدان بدر نروند. باید به نیمه پر لیوان هم نگاه کرد؛ به لطف الهی مجسمه ...از راس مجلس خبرگان رهبری به زیر کشیده شد،گمان میکردیم؟ تریبون نماز جمعه از کف بیبیسی فارسی خارج شد، نازدانه علیاحضرت 85 روز برای طی تحقیقات قضایی-ولو با سرویسهای ویژه- در زندان بود، دختر شاه پریون در حال تحمل 6 ماه حبس است و ...
اینها دستاوردهای کمی نیست. اما نباید به این حداقل ها قانع بود، بت نگویید شکستیم که بتگر باقی است! سخن کوتاه میکنم و توجه شما را به نوشته حسین قدیانی که نوشتهای از سر سوز اما همراه با اقتدار است جلب میکنم:
شب یلدا، دور کرسی تبعیض، «م. ه» برگشت خانه. بعضی منقل ها با آتش ستم گرم می شود، اما هنوز در نقطه صفر مرزی خبرهایی هست! و مردان افلاکی، با آن قد رعنا، عناصر تشکیل دهنده خاک مقدس وطن شده اند! گمنام تر از گمنام! زار باید زد از بی مزاری! دارم محاسبه می کنم در طول 30 سال، مادر یک شهید گمنام چند بار هوس می کند ببوسد پیشانی سربند «یا حسین» را؟! هنوز خیلی خانه ها طاقچه دارد. خیلی وقت است احمدی روشن برنگشته خانه اش. خانه یا خواب؟! خوب یا بد، «آرمیتا» گاهی فقط خواب پدر را می بیند. چند وقتی خبری ازش نیست. دلم تنگ شده برایش. الان چه کار دارد می کند «علیرضا»؟! شهید پلارک از مزارش خوش بو تر بود. بی عطر، چند شب یلدا باید مادرش سر کند؟! خوش به حالت آقای هاشمی. مبارک باشد. به شجریان بگو؛ در دستگاه VOA برایت نغمه آزادی بخواند. ما هنرمند خودمان را داریم. استاد فرشچیان با ضریح، ما را به عرش می برد. ما یلدا کنار «رقیه (س)» ایم. تنها نمی گذاریم در این شام بلند، «زینب (س)» را. شما اما یلدای خوبی داشته باشی، با دانه های انار، هندوانه، آجیل، باغ پسته، مصلحت، پول وثیقه. پول سنگین وثیقه! آقای هاشمی! من از خاندان شما، سند هنگفتی پیدا کرده ام! 10 میلیارد تومان! به قولت عمل کنی و به نامم کنی، برای زلزله زدگان زیرکوه و قائنات و زهان و اهر، خانه خواهم ساخت. و برای کل روستاهای مملکت، سیستم گرمایش از کف تاسیس می کنم! قهرمان وثیقه! گمانم میان شما و تبعیض، صیغه برادری خوانده اند! برای من شبهه به وجود آمده؛ چرا با پول وثیقه، بخاری نمی خرند برای بچه های شین آباد؟! و چرا برف شمال شهر، به وسط شهر که می رسد، باران می شود و به پایین شهر، حرف؟! از بس که مصلحت، هوای قبیله شما را دارد، زندانیان اوین، آدم برفی می ساختند، بیشتر در زندان دوام می آورد! کاش می شد سند بگذاری و با 4 تکه استخوان، مادر شهیدی را از بلاتکلیفی درآوری! الان شده 4 تکه استخوان! روزگاری شکوه ایمانش، امام را به خضوع وامی داشت. یاد اشک های جمارانی به خیر! خوش به حالت آقای مستجاب الدعوه! صبح به قوه قضائیه فشار می آورند و غروب، نتیجه اش را می بینی! آن وقت می گویند؛ در دستگاه قضایی، بروکراسی بیداد می کند!! «یلدا» اما به شب پیرزنی می گویند که 30 سال است صبح نشده! از 61 به این طرف! برای که قصه تعریف کند پیرزن؟ پیکری که نیست؟ پلاک خانه پیرزن، «سیاسی» نیست! جنوب، هنوز هم بر گردن پسرش است. دخترک گل فروش به ماشین های دیپلماتیک گل نمی فروشد! عصمت چشم نرگس را دلار خراب می کند! «زهرایی ها» را هنوز، تفحص، تفحص نکرده! فایل صوتی من، «میثم، میثم عمار» است که آن سوی خطش، بهشت بود. و فایل تصویری ام، اشک های پیرزن! دیشب هواشناسی می گفت: لب مرز بارانی است. ساعت شهدا اما به وقت کربلا تنظیم است. زنگ نمی زند! زنگ نمی زند… 30 سال است! 30 سال است جگرگوشه پیرزن، زنگ در خانه را نمی زند! این «م. ه» است که زود زود برمی گردد خانه، تا مبادا در رسم و رسوم شب یلدا خللی وارد آید! تبعیض از رسوم ما ایرانیان است! جانباز جنگ، به مادر پیری می گویند که فشار زندگی کمرش را شکست. بچه جنگ، از لندن برنمی گردد! خیبری، از دبی برنمی گردد! بچه بعضی ها به جای بنیاد شهید، در کانادا پرونده دارد! وصیت بچه های جبهه، ولی فقیه بود، نه فشار از هر 4 طرف! فشار بر ولایت فقیه، کار آمریکا و اسرائیل است. تا پرونده های مالی و اخلاقی هست، آقازاده ها را چه به سیاست؟! فکر کنم بعضی ها دارند مصلحت BBC را می سنجند.
آقای هاشمی! البته ما ممنون شماییم. خاندان شما نبود، باور حوادث صدر اسلام برای ما ممکن نبود. ما بصیرت مضاعف مان را به آقازاده های شما بدهکاریم. شما نبودی، برای ما دشوار بود فهم ماجرای عبدالله و زبیر! شما نبودی، ما شاید گمان به افسانه بودن بعضی کژتابی های تاریخ می بردیم! زبیر با «علی (ع)» بجنگد؟! و شمر با «حسین (ع)»؟! مگر ممکن است؟! مگر ممکن است آقازاده ها به آدمی خط بدهند؟! با وجود شما، ما بهتر درک می کنیم چرا ابوتراب، سخن با چاه می گفت؟! و چرا برکه غدیر، آن همه زود به معرکه کربلا رسید؟! آقای هاشمی! صدر اسلام، همه روزی داشت، حتی 22 بهمن، اما یوم الله «9 دی» نداشت. صدر اسلام، «علی (ع)، ملت «سیدعلی» را نداشت. اگر داشت، جمل پا نمی گرفت. و بی نیاز از خرج ذوالفقار، مردم خودشان در گوش طلحه و زبیر می خواباندند! ما اما می خوابانیم. و به عشق «آقا» از یک روز معمولی، یوم اللهی در تراز «9 دی» می سازیم. چهارشنبه ترین چهارشنبه تاریخ! روزی که حتی صدر اسلام هم نداشت. ما برای خامنه ای، بی مثال، تمثال آفریدیم از یک روز.
آقای هاشمی! خاطرات شما از یوم الله 9 دی کی چاپ می شود؟! این بار به جای شما، ما از بحران فتنه عبور کردیم. راستی، «م. ه» به خانه برگشت… خوش به حالت آقای هاشمی. مبارک باشد!
بالاخره پس از مدتی کشو وقوس، ماجرای تغییر امام جمعه در شهرستان محلات بسر رسید و با حکم شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، حجت الاسلام آقای مهدی ربانی به عنوان امام جمعه جدید منصوب شدند.
آقای ربانی همانگونه که معرف حضور هستند، از طلاب مستعد و خودساخته محلاتی و از شاگردان مهذب مرحوم آیت الله مقدسی است. صدای دلنشین ایشان سالهاست زینت بخش محافلی همچون هیات مناجات شعبانیه و یادآور خاطرات همسنگران شهیدشان است. هم وجهه حوزوی دارند، هم دانشگاهی. دارای اخلاق حسنه و تواضع مثال زدنی هستند و نیز دارای قابلیت جمع کردن افراد متفاوت.
در خصوص تغییرات امام جمعه در محلات و آنچه گذشت، بیشتر تمایل دارم سکوت کنم. نه از سر ترس،که از سر مصلحت سنجی. اول به این دلیل که باید از حرف و حدیثها کاست تا مجالی برای خدمت و فعالیت فراهم شود و دوم اینکه گمان میکنم گفتن اینگونه مطالب فایدهای ندارد. مگر طبع و خصوصیات عمومی مردم یک منطقه یا شهر با چند نوشته تغییر میکند؟مگر به اصطلاح نخبگان و خواص شهر، با چند سطر متنبه میشوند؟حرکات زیگزاگی و خالی کردن زیر پای افراد، حاضر نبودن برای پرداخت هزینه،شایعه سازی و به قول معروف خاله زنک بازی و دهها صفت رذیله دیگر، با چند جمله تصحیح می گردد؟...افرادی که با مرحوم آیت الله مقدسی که سالها جز خوبی به آنان نکرده بود، دست خویش را به عسل آغشته و به حلقوم آنان سرازیر نموده بود،خود و پدرش منشا خدمات فراوانی بود،چنان کردند که می دانید و می دانیم؛ حالا به چند سطر دستنوشته حقیری چون بنده وقعی می نهند؟
از انتصاب آقای ربانی مسرورم، از منتقدین امام جمعه سابق آقای مقدسی بودم و انتقاداتم را صریح و شفاف اما محترمانه بیان کردم و سوابق آن در وبلاگ موجود است-نه به صورت درگوشی و خاله زنکی-اما این مدت اتفاقات خوبی نیافتاد. خواص و نخبگان امتحان بدی پس دادند. نحوه مواجهه با حجت الاسلام حاج آقارضامقدسی صحیح نبود.خالی کردن زیرپای بزرگان و جاخالی دادن در مواقع حساس، دارد به یک عادت میان آقایان محلاتی تبدیل میشود. حرکت با سرعت زیاد و به قول محلاتی ها پرزور به یک سمت و گردش ناگهانی بدون راهنما به سمتی دیگر،هنر برخی بزرگان محلاتی است،نیاز به نام بردن نیست زیرا ضمیر مرجعش را میباید.آقایان به جای اینکه در طول مدت تصدی امامت جمعه توسط ایشان به بیان انتقاد یا امر به معروف و نهی از منکر بپردازند،این همه سال سکوت کردند و در مقام مدافعینی تمام عیار ظاهر شدند و در چند ماه اخیر طی انجام اعمال و حرکاتی برق آسا، کارهایی کردند محیر العقول که زبان از وصفش قاصر. شکرالله مساعیهم انشاء الله!
ضمن تبریک مجدد به جناب آقایربانی،بیعت با ایشان و آرزوی موفقیت چند نکته را از سر اخلاص تقدیم میکنم:
1- امیدوارم آقای ربانی در انتخاب مشاورین،افراد امین و امورد اعتماد و صحنه گردان امور، دقت وسواس گونه داشته باشند. ترجیحا در انتخاب مشاور عجله نکنند،یزرا اول کار است و همه سعی دارند خویش را بنماینند.
2- امیدوارم ایشان برای جوانان دلسوخته،متدین و فعال در سطح شهر میدان و جولانگاه برای فعالیت فراهم آوردند،سخنان ایشان را در مقام افرادی دلسوز بشنوند و از آنان فاصله نگیرند. امیدوارم آقای ربانی از رزمندگان و ایثارگران دلسوز دور نشوند.
3- امیدوارم آقای ربانی همه را گرد خویش جمع کنند،از طلاب،دانشجویان،بچه های هیات های مختلف،قاطبه مردم و...البته آقای ربانی ثابت کرده اند چنین هستند و هر کجا و در هر محله ای حاضر گشتهاند،محبوب بودهاند. توصیه می شود مبادا مردم به موافقین فلانی و مخالفین فلانی تقسیم شوند. وحدت در شرایط کنونی اولویت اول است. البته نه وحدت با فتنهگران و منحرفین!
3- امیدوارم جناب آقای ربانی نسبت به حفظ استقلال جایگاه امامت جمعه و نمایندگی ولی فقیه در سطح شهرستان محلات، در عین همکاری با نماینده شهر و فرماندار اقدام نمایند. دوستی و همکاری جای خویش،حفظ استقلال جای خویش. نکندجایگاه امام جمعه هزینه عملکرد شورای شهر،نماینده،فرماندار و غیره شود. در این خصوص یک دنیا حرف هست که بماند،چون هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
4- دوستانه،برادرانه و سر اخلاص به ایشان عرض می کنم حاج آقای ربانی! در این شهر و دیار خیلی باید مواظب بود،زیاد باید دقت کرد زیرا " الکوفی ، لا یوفی" .
گفتنی ها با ایشان بسیار است،مجددا برای ایشان موفقیت و سعادت خدمت آرزومندیم.
مجله پاسداراسلام اخیرا مصاحبه ای با آیتالله رسولیمحلاتی از یاران امام(ره) و مقاممعظمرهبری داشته که در سایتهای اینترنتی منتشر شده است. این گفتگوی طولانی و خواندنی حاوی نکات ارزشمندی از ابعاد شخصیتی امام(ره) و رهبر معظم انقلاب است.
آنچه سببساز نگاشتن این مطلب گردید، اشاره آقای رسولی محلاتی به دو تن از شاگردان امام و بیان خاطره کمتر شنیده شده در خصوص این دو نفر و ارادت آنان به امام است. آنجا که می گوید :
...امام بعد از رحلت مرحوم آقای بروجردی نهضتش را در سال 41 شروع کرد و با آغاز نهضت بتدریج احتیاج به کمک پیدا کرد. رفت و آمد به خانه امام زیاد شد و به عنوان مرجع، مقلد زیادی پیدا کرد. رسالهاش را هم اجازه نمیداد چاپ کنند، همین طور هم حاشیه عروه را. خدا رحمت کند مرحوم آقای مقدسی محلاتی و مرحوم سروش محلاتی رفتند پیش امام و با التماس اجازه گرفتند که با سرمایه و خرج خودشان چاپ کنند...
این حرکت مهم یعنی چاپ شرح حاشیه امام بر کتاب عروه الوثقی که در اصل کتاب توضیح المسائل یا همان رساله عملیه امام است، در واقع نقش مهمی در تثبیت مرجعیت امام و در نهایت حرکت انقلابی ایشان داشته است.
مرحوم آیت اللهسیدعبدالعلی(طه)مقدسی و مرحوم آیتاللهشیخ خلیلسروش دو دوست و یار دیرین و از شاگردان درس خارج فقه امام بودند که با هدف تثبیت مرجعیت امام، با هزینه و خرج خویش اقدام به چاپ حاشیه عروه نمودند ولی هیچگاه در صدد بیان این خدمت بزرگ و بهرهبرداری تبلیغاتی از آن برنیامدند و این مسئله عمدتا پس از ارتحال آنان منتشر گردید.
جالب اینجاست که برخی افراد و عالمان دینی که کمترین نقشی در این اقدام مهم نداشتند، طی مصاحبه یا اظهاراتی دروغین به مصادره این حرکت پرداختند و سند ششدانگ آن را به نام خویش زدند! این موضوع نشان میدهد که وسوسههای شیطانی در کمین همه فرزندان آدم با هر لباس و عنوانی است، چه بسا دامهای شیطان برای برخی عناوین و لباسها پیچیدهتر باشد! چه دامهایی؟...
در شب اول مام محرم که مصادف با شب جمعه است، امام و شهداء و این دو عام ربانی را با ذکر صلوات و فاتحه ای یاد کنیم .